۱۷ آگوست ۱۴ ، ۲۰:۲۳
سر رای برگشتنت آینه میکارم
بسم الله...
این روزها ترسیدهام، از این سراشیبی تابستان. عُمرِ ندیدنت دارد میشود یک سال و من بر خلاف ظاهرم بی قرار شده ام. پازلها جور در نیامد اما هنوز امیدوارانه منتظرم. فکر میکردم دلتنگی که رفع نمیشود اگر من بیایم رویِ والِ فیس بوکت بنویسم اندوه بزرگی است زمانی که نباشی" و یک فلینگ اِلون هم اضافه کنم و تو جواب بدهی "این دلتنگیِ لامصب". باید خودت باشی، بندهایت کفشهایت را محکم ببندی، مثلِ دو سرخوش کولههایمان را بندازیم و لواشک و پاستیل به دست خیابان را بدونِ توجه به زمان برویم، فقط برویم.
روزهاست میانِ خنده هایم تو را کم دارم، خنده هایِ عمیقِ با تو.
*عنوان؛دنگشو.
۱۴/۰۸/۱۷