فانوس‌ها همه خاموش

من از دیارِ حبــیب‌م

فانوس‌ها همه خاموش

من از دیارِ حبــیب‌م

بسم الله...
می‌گفت:« باید با گل‌ها حرف بزنی، نازشون رو بخری.» می‌خندیدم ُ می‌گفتم:« چه ربطی داره، نمی‌فهمن که!» می‌گفت:« امتحان کن.»  وقتی که این گل داشت خشک می‌شد؛ گفتم به امتحانش می‌ارزه، بالاخره حرف یکیمون درست درمیاد. بعد از یک هفته سلام صبحگاهی و حال ُ احوال باهاش، 
نتیجه‌ش شد این غنچه هایِ تازه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴/۰۵/۲۷
fsn

نظرات  (۵)

چ گل بیدوقی بوده آ
همبنکه هر روز تو رو میدیده باید کلییییییییییی شاداب می بودههههه
پاسخ:
:)) 
شرمنده میکنیا :دى
ارادتمند خیلى
۰۷ ژوئن ۱۴ ، ۱۲:۲۲ فاطمه مطهری
چه خوشگل شده :)

آقا آقا یه مطلب این وبلاگ حذف شده :دی میخاستم نظر بذارم براش، دیدم نیست :(
پاسخ:
:))
من عذرخواهم :دی
پس چقد حرف زدنتون شیرین بوده باهاش :)
خیلی خوشکل شده که :)
پاسخ:
پتانسیل خودش هم خوب بوده :)
سلام، البته نه فقط به نویسنده وبلاگ!
نمیدونم شما همون ساقی هستین که سالها (قبل) خواننده‌ی وبلاگم بودین. امیدوارم خودتون باشین و خوش باشین و خرم!
اگر هم نیستین که نیستین دیگه، فقط ما برای چند دقیقه‌ای ذوق مرگ شدیم.
همین
امضا
همون مجرم
چ جالب اینجارو...

سلام... ب خاطر نمیارم متاسفانه..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی