فانوس‌ها همه خاموش

من از دیارِ حبــیب‌م

فانوس‌ها همه خاموش

من از دیارِ حبــیب‌م

۱ مطلب در فوریه ۲۰۱۳ ثبت شده است

۰۲ فوریه ۱۳ ، ۲۰:۵۱

یک عصرانه با تنهایی

بسم الله...

تنهام ، با لپ تاپ ُ کتاب‌ها میام آشپزخونه ، لپ تاپ رو جایی می‌زارم که آنتن مودم بهش برسه.
آشپزخونه رو نگاه می‌کنم سیب زمینی ها بهم چشمک می‌زنن.
دو تا بر‌میدارم می‌ندازم تو سینک ، آب رو باز می‌کنم ، با دقت خورد می‌کنم ، انگار که خط کش گذاشته باشی.
پوستش می‌مونه تو ظرف کوچیک کنار ِ سینک.
ماهیتابه رو می‌زارم روی گاز ، روغن که داغ شد و سیب زمینی رفت فکر می‌کنم این سیب زمینی‌ها یه خانواده‌ن ُ الان از هم جدا شدن!
زردچوبه رو دوست دارم نمی‌دونم چرا ، شعله رو کم می‌کنم ُ می‌شینم پشتمیز.
برای امتحان فردا می‌خونم ُ تست ها رو انجام می‌دم .
پنجره اون یکی حیاط بالای سینک ِ ظرف شویی ِ ، سخت باز کردنش اما من می‌تونم دلم بوی ِ لیمو تازه ِ روی درخت رو ‌می‌خواد ، علاوه بر بوی ِ پوست ِ سیب زمینی آب خورده اینم دوست دارم! 

برمیگردم سر کتاب‌ها ، توییتر رو باز می‌کنم
صدای ِ جلز ُ ولز سیب زمینی ها می‌آد دوست ندارم زیاد سرخ بشن ، توییت ها رو می‌خونم  .
نمک می‌ریزم روش!
فکر می‌کنم به آدم هایی که نمک رو زخم می‌شن ..صدایِ زنگِ موبایل‌م می‌یاد به اسم‌ش نگاه می‌کنم ُجواب نمی‌دم
گاهی لازمِ این تنهایی